برء
نویسه گردانی:
BRʼ
برء. [ ب ُ ] (ع مص ) بروء. بَرء. (از منتهی الارب ). به شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از بیماری به شدن . (غیاث اللغات از کنزاللغة). از بیماری برخاستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) بهبود. شفا. بهتری از بیماری . (زمخشری ). || (اِ) دوای مخصوص مرضی . (یادداشت مؤلف ) : فهذا [ ای الحنظل ] هو البرء من هذا الداء [ ای الجذام ]. (ابن بیطار).
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
رامش بر. [ م ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ رامش . برنده شادی و عشرت . بهره مند از خوشی . خوشحال و مسرور و محظوظ که از رامش بهره برد : یکی هاتف ا...
دیگ بر. [ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفره ٔچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا)....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کرزه به معنی مرز یا کرت یا حد میباشد. و همچنین به معنی زمین زراعی و نیز گیاهی خوشبو است .در زبان فارسی شیرازی کرزه بر به کسی گویند که وظیفه اش کرت ب...
یکی از طوایف استان سیستان و بلوچستان در منطقه گشت سراوان-وابسطه به طایفه ریگی - از طوایف سرحدی در منطقه مکران
یکی از تیره های طایفه ریگی که در منطقه ومرکزیت گشت سکونت دارند .
وجه تسمیه حسین بر :
حسین : حسین فرزند میر حسن (ریگی) جد بزرگ همه ساکنان این منطقه ...
در لهجه یزدی به کسی گفته می شود که صاحب کاروان باشد و افراد زیادی را به صورت گروهی به زیارت یا سیاحت ببرد.
نامه بر. [ م َ / م ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه مکتوب می برد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء) : دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ماگرچه چندین قاصدان ن...
نقله بر. [ ن ُل ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت ، در 25هزارگزی شمال رودبار، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوای ...
هرات بر. [ هََ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوشیان شهرستان رودسر که در 27 هزار و پانصدگزی جنوب خاوری رودسر و پنج هزارگزی چابکسر واقعشده ...