اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعض

نویسه گردانی: BʽḌ
بعض . [ ب َ ] (ع مص ) ۞ گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را. (از متن اللغة). آزار دادن پشه کسان را. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نیمه باز. [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که تمام باز نباشد و کمی باز باشد. دری که تمام گشوده نباشد. || صندوق و بسته ای که گوشه ای از آن باز با...
نیزه باز. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (نف مرکب ) کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است . (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح . نیزه افکن : به...
مهره باز. [ م ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مهره بازنده . که با مهره نرد یا شطرنج بازد : بسان بلعجبی مهره باز استادم نگه کنی به من این خانه پاک ...
کاربر بازی های رایانه ای. کسی که بازی های رایانه ای انجام می دهد.
هفده باز. [ هَِ دَه ْ ] (ص مرکب ) هفده برابر گشادگی دو دست . به طول یا به عمق هفده باز. (یادداشت مؤلف ) : یوسفی کاو به هفده قلب ارزیدباز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
باز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد...
باز سپهر. [ زِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ). روز. آفتاب . (ناظم الاطباء).
باز سفید. [ زِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز که به ترکی آنرا طویغون گویند.(شعوری ج 1 ص 156). زُرق . (قطر المحیط) : باز سفید روض...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.