به به
نویسه گردانی:
BH BH
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (ع صوت )کلمه ای است که در وقت فخر و مدح و یا وقت استعظام چیزی گویند، و منه الحدیث «به به انک لضخم ». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخ بخ . (اقرب الموارد). مأخوذ از په په فارسی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
خوش به حال تو. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ل ِ ت ُ ] (صوت مرکب ) طوبی لک . خوشا حال تو.
جان به لب آمدن . [ ب ِ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) (آنندراج ). جان بدهان رسیدن . جان بر لب رسیدن . کنای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه ها عربی است و پارسی آنها این است:
سامودیس (سنسکریت: سامودِسَ)
به دل کسی آمدن. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دلآزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آنگاه که از مدینه به وادیالقریٰ بازگشت بر راه شام و خلعت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به شَست اندر آوردن. واژهٌ «شَست» دارای معانی متفاوتی می باشد، بنابراین باید توجه نمود که در چه جائی «به شست اندر آوردن» بکار رفته است تا بتوان به معنی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.