گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی بی نقطه بی نقطه . [ ن ُ طَ /طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقطه ) فاقد نقطه . بی خجک .- حروف بی نقطه ؛ حروفی که در زیر یا بالافاقد عُجمه باشد مانند حروف مه... بی نقاب بی نقاب . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقاب ) بی حجاب . بی برقع. بی روبند : چون روی تو بی نقاب گرددآفاق جمال برنتابد. خاقانی .چو دیدند روئی چنا... بی نفسی بی نفسی . [ ن َ ف َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نفس . عجز. اضطرار. خموشی از ناتوانی : یکسو افکن ز طبع بی نفسی تات باشد چو روح قدر و خطر. سنا... بی نعمت بی نعمت . [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + نعمت ) فاقد نعمت . بی مال و روزی . || بی محصول : و اندر بیابان جایهای بی نعمت و تنک علف . (حدودالعا... بی نفاق بی نفاق . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نفاق ) بدون ریا و دوروئی : زین جهانداران و شاهان و خداوندان ملک هرکه نبود بنده ٔ تو بی ریا و بی نفاق . ... بی نظری بی نظری . [ ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) بی طمعی . بی چشمداشتی . بی نظمی بی نظمی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نظم . نامرتبی . اغتشاش . آشوب . بی نظیر بی نظیر. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نظیر) بی مثل .بی مانند. نادر. بی همتا. (ناظم الاطباء) : ای بی قیاس و دولت تو چون تو بی قیاس ای بی نظیر و ... بی نشان بی نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نشان ) بی علامت . (ناظم الاطباء). لایوصف . (یادداشت مؤلف ). بی نشانه . گم . بدون وجه مشخص . بی صفت . فاقد... بی نصیب بی نصیب . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نصیب ) بی بهره . محروم . (ناظم الاطباء). و رجوع به نصیب شود : کس را پناه چون کنم و راز چون دهم کز اهل... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ صفحه ۵۰ از ۹۸ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود