گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۴ ثانیه واژه معنی بی مهری بی مهری . [ م َ ] (حامص مرکب ) بی صداقی . بی کابینی . رجوع به مهر و کابین شود. بی مهری بی مهری . [ م ِ] (حامص مرکب ) بی محبتی . (ناظم الاطباء) : دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینْت بیرحمی و بی مهری و بیدادگری . فرخی .ز من مست... بی مهلت بی مهلت . [ م ُ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهلت ) عاجل . عاجلة. (منتهی الارب ). رجوع به مهلت شود. بی ندیم بی ندیم . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + ندیم ) تنها. بی همدم . بی یار : بر بستر خاک بی ندیم و همراز و خود خداوند کشور و امیر لشکر بود.(ترجمه ٔ تاریخ... بی نشاط بی نشاط. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نشاط) کسل . بیحال و پژمرده : بوسهل گفت بی نشاطی کاری نیفتاده است .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 604)... بی لطفی بی لطفی . [ ل ُ ] (حامص مرکب ) نامهربانی . بی محبتی . || بی ظرافتی . || ناپسندی . (ناظم الاطباء). بی لگام بی لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لگام ) بی لجام . آنکه لگام ندارد. || کنایه از بداخلاق . || کنایه از بی اعتدال . || کنایه از آن... بی مادر بی مادر. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مادر) که مادر از دست داده باشد. که مادر ندارد. که مادر او مرده باشد. در تداول فارسی زبانان یتیم : یَتم ، ... بی مالک بی مالک . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مالک ) بی صاحب . (ناظم الاطباء). بی خداوند. بی مالی بی مالی . (ص مرکب ) فقر. نداشتن ثروت و مال . تهیدستی . ناداری : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ صفحه ۵۴ از ۹۸ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود