گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی بی شباهت بی شباهت . [ ش َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + شباهت ) که شباهت و مانایی ندارد. بدون مانستن . رجوع به شباهت شود. بی شایبه بی شایبه . [ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + شایبه ) بی شائبه . بی شک و بی ریب . (ناظم الاطباء). بی آمیزش چیزی وبی آلودگی . (آنندراج ). رجو... بی شامگی بی شامگی . [ شام ْ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) (از: بی + شامه + گی ) عدم شامه . (یادداشت مؤلف ). حالت کسی که حس بویایی ندارد. رجوع به شامه ... بی شعوری بی شعوری . [ ش ُ ] (حامص مرکب ) نادانی . بی عقلی . بی ادراکی . بی شریکی بی شریکی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت بی شریک . شریک نداشتن . انباز و همتا نداشتن . بی شوهری بی شوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی شوهر. بی شویی . بی همسری . بی زوج بودن زوجه . بی صدایی بی صدایی . [ ص َ / ص ِ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی صدا. سکوت . خاموشی . بی حفاظی بی حفاظی . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) بی پردگی . بی حمیتی : امیر ناصرالدین از بی حفاظی و غدر او ممتعض شد و عزم ناحیت سیستان پیش گرفت . (ترجمه ٔ تا... بی حقیقت بی حقیقت . [ ح َ قی ق َ ] (ص مرکب ) ناراست و ناخالص . (آنندراج ). || بی وفا. || ناسپاس . || نمک بحرام . || بطور نادرستی . (ناظم الاطباء). بی تیمار بی تیمار. (ص مرکب ) بی پرستار و غمخوار. (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ صفحه ۶۳ از ۹۸ ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود