اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود :
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
بخط خویش الف را همی بجهد از بی .

ناصرخسرو.


راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی
بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.

شمس طبسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
بی طالعی . [ ل ِ ] (حامص مرکب )نکبت . بدبختی . بی نصیبی . بداقبالی . (ناظم الاطباء):غصه ٔ بی طالعی بین کز فلک درد هست و نیست تسکین ای دریغ.خاق...
بی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.
بی طهارت . [ طَ رَ ] (ص مرکب )ناپاک . که طهارت نگرفته باشد. رجوع به طهارت شود.
بی ظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ص مرکب ) بدون گنجایش . بی استعداد. بی قوت . || آنکه تحمل شداید یا خوشبختی را ندارد. رجوع به ظرفیت شود.
بی شرافت . [ ش َ ف َ ] (ص مرکب ) که شرافت ندارد. رجوع به شرافت شود.
بی سیرتی . [ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سیرت . بی آبرویی و رسوایی . (ناظم الاطباء). بی ناموسی . (آنندراج ). || فسق و فجور و سلوک برخلا...
بی شخصیت . [ ش َ صی ی َ ] (ص مرکب ) که شخصیت ندارد. رجوع به شخصیت شود.
بی شبهگی . [ ش ُ هََ / هَِ ] (حامص مرکب ) بی تردیدی .
بی سلیقه . [ س َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سلیقه ) بی ذوق . بی مهارت . عاری از ذوق . (ناظم الاطباء). || بی قاعده و بی ترتیب . (آنندراج )....
بی شبانی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بی چوپانی . بی نگهبانی . بی پاسبانی : شد از بی شبانی رمه تال و مال همه دشت تن بود بی دست و یال . فردوسی .رجوع ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.