گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی بی قباحت بی قباحت . [ ق َ ح َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قباحت ) آنکه زشتی چیزی را درنیابد. رجوع به قباحت شود. بی قاعده بی قاعده . [ ع ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قاعده ) بی نظم و ترتیب . (آنندراج ). بی نظم و بدون ترتیب . || بدون اساس . (ناظم الاطباء). || ن... بی قرینه بی قرینه . [ ق َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بی قرین . بی مثال . بی نظیر. بی عدیل . بی همتا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی همال . بی کفو. (یادداشت مؤلف ... بی قراری بی قراری . [ ق َ ] (حامص مرکب ) بی ثباتی . حالت و کیفیت بی قرار. ناپایداری . (از ناظم الاطباء). مقابل ثبات و سکون . || بی آرامی و قَلَق و وح... بی کرانه بی کرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بی کران . ابدی . نامتناهی . (از یادداشت مؤلف ). || نامحدود. بی حد. بی کران : سال تو خجسته و ایام تو سع... بی کرانی بی کرانی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی کران . || بی پایانی . نامحدودی . || بسیاری . بی کردار بی کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کردار) که کردار ندارد. بی عمل : وگر گفتار بی کردار داری چو زراندود دیناری بدیدار. ناصرخسرو.|| دشنامی است ... بی کفایت بی کفایت . [ ک ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کفایت ) بی لیاقت . که از عهده ٔ کاری برنیاید. رجوع به کفایت شود. بی قواره بی قواره . [ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قواره ) بی اندام . بداندام . (یادداشت مؤلف ). || ناقواره . پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر ... بی کناره بی کناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کناره ) بی کنار. بی اندازه . بی حد. بی کرانه . || سخت بسیار. فراوان : بی طاعتی داد این جه... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ صفحه ۵۹ از ۹۸ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود