گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه واژه معنی بی برگشت بی برگشت . [ بی ب َ گ َ ] (ص مرکب ) که نتوان آنرا بازگشت داد. که نتوان برگرداند.- اعتبار بی برگشت ۞ ؛ اعتباری است که نمیتوان آنرا برگرد... بی آبروی بی آبروی . (ص مرکب ) ناپسند و ناموافق . (ناظم الاطباء). بی آبرو : یکی خرد گوساله در پیش اوی تنش لاغر و خشک و بی آبروی . فردوسی .وگر زین هنرها ... بی پایاب بی پایاب . (ص مرکب ) عمیق . ژرف . که عمق آن معلوم نیست : رسیده در بیابانهای بی انجام و بی منزل برون رفته ز دریاهای بی پایاب و بی پایان . ... بی پایان بی پایان . (ص مرکب ) آنکه نهایت ندارد. (آنندراج ). بی انتها و بی کران و لایتناهی ̍ و بی آخر. (ناظم الاطباء) : الحق راه آن را دراز و بی پایان ... بی رهنما بی رهنما. [ رَ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدون رهنمای و هادی . (ناظم الاطباء). بی رهنمای . بی ریایی بی ریایی . (حامص مرکب ) عمل و حالت بی ریا. صداقت . راستی . اخلاص . خلوص نیت . (ناظم الاطباء). رجوع به بی ریا و ریا شود. بی رغبتی بی رغبتی . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) بی میلی . عدم تمایل . بی اشتهائی : به بی رغبتی شهوت انگیختن برغبت بود خون خود ریختن .سعدی . بی روایی بی روایی . [ رَ ] (حامص مرکب ) ناروایی .عدم رواج . کساد. بیرونقی بازار. کاسدی : کاسدی و بی روایی از لب و دندانْت بر صدف و درّ و بر شکر زده دا... بی رتبگی بی رتبگی . [ رُ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی رتبه . نداشتن مرتبه و رتبه . رجوع به رتبه شود. بی رویگی بی رویگی . [ رَ وی ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی رویه . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ ۶۴ صفحه ۶۵ از ۹۸ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود