اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . (اِ) کرم وپروانه . (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس ). ظاهراًمصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه
بی طرفی . [ طَ رَ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح سیاسی ) عمل و حالت بی طرف . تصمیم عدم دخالت در امور سیاسی یا عدم دخول در جنگ که دولت سومی بخود ...
بی قرین . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قرین ) بی مثل و بی نظیر. (غیاث ) (آنندراج ). بی شبه . بی مانند. بی همال . بی آور. بی عدیل . بی مثال . (یادداش...
بی طعمی . [ طَ ] (حامص مرکب ) بی مزگی . ویری .
بی عوار. [ ع ِ / ع َ / ع ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + عوار) بی عیب : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدل است عدل بی عوار. ناصرخسرو.و...
بی عبرت . [ ع ِ رَ ](ص مرکب ) (از: بی + عبرت ) آنکه پند نگیرد و نصیحت از کسی گوش نکند. (ناظم الاطباء). رجوع به عبرت شود.
بی عدد. [ ع َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدد) بی عدّ. بی شمار. بی حساب . بی حد. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : و اندر بیابان ایشان بربریان...
بی طاقت . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طاقت ) ضعیف و ناتوان . (آنندراج ). بدون توانایی . (ناظم الاطباء). بی تاب و توان : کنون جوئی همی حیلت ...
بی ضرری . [ ض َ رَ ری ] (حامص مرکب ) بی زیانی . || بی آزاری . بی گزندی .
بی طاعت . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طاعت ) بدون پرستش و عبادت . آنکه به بندگی نگراید : از آن پس کت نکوییها فراوان داد بی طاعت گر او را ت...
بی برگی . [ بی ب َ ] (حامص مرکب ) فقر. احتیاج . مسکنت . بی نوایی . فقیری . درماندگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : رهی خواهی شدن کآن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.