گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پی نویسه گردانی: PY پی . [ پ َ ] (اِ) پایه . قائمه : که خاک منوچهر گاه من است پی تخت نوذر کلاه من است . فردوسی .کسی کش پدر ناصرالدین بودپی تخت او تاج پروین بود.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی پی بریدن پی بریدن . [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) عقر. پی زدن . پی کردن . گوشت پاشنه بریدن برای منع در رسیدن و راه رفتن . (آنندراج ). قطع کردن عصب... خانقاه پی خانقاه پی . [ ن َ / ن ِ پ ِ ] (اِخ ) یکی از بلوکات ناحیه ٔ راست پی در سوادکوه مازندران در شمال دوآب است . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد را... پی نهادن پی نهادن . [ پ َ / پ ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم گذاردن . فراتر رفتن : چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سر چاه ننهاد پی . فردوسی . || ... پی گرفتن پی گرفتن . [ پ َ / پ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )دنبال گرفتن . در عقب رفتن . تعقیب کردن : تو به آواز چرا میرمی از شیر خداچون پی شیر نگیری و نب... پی فشردن پی فشردن . [ پ َ / پ ِ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ثابت قدم بودن و استوار کردن و استوار شدن قدم . (آنندراج ).پی فشاردن . ثبات ورزیدن . پایداری کرد... پی فکندن پی فکندن . [ پ َ / پ ِ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی افکندن . بنیان گذاردن . بنا نهادن . || از بن برکندن . رجوع به پی افکندن شود. پی شمردن پی شمردن . [ پ َ / پ ِش ُ ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) پی شمردن کسی را؛ مراقبت اعمال او کردن . حساب عمل و کار او داشتن : بدادو دهش دل توانگر کن... همایون پی همایون پی . [ هَُ یوم ْ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) فرخنده پی . فرخ پی . خجسته پی . مبارک قدم : دیدن ماه نو و عید بدو فرخ بادکه همایون پی و فرخ رخ و... وچه پی یر وچه پییر. ("و" با آوای زبر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، شوهرم. شه پی خان شه پی خان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) یا توکی . فرزند تولی خاقان که در سال 609 م . پس از پدر حکمران طوایف ترکان جنوبی گردید. وی در 615 م . هنگامی که... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ صفحه ۲۰ از ۲۷ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود