جفت
نویسه گردانی:
JFT
جفت . [ ] (اِخ ) رودخانه یی است که از سیاه کوه کردستان جاری شده در نزدیکی مراغه داخل نهر صافی شده به دریاچه ٔ ارومیه میریزد. نگارنده گوید این همان رودخانه ٔ جغتو است که بعضی جفت نوشته اند. (مرآت البلدان ج 4). رجوع به جغتو شود.
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جفت البلوط. [ ج َ تُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) جفت بلوط. رجوع به همین ماده شود.
جفت گرفتن . [ ج ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) همسر گرفتن . زنی را به همسری اختیار کردن . مردی را به شوهری برگزیدن . ازدواج . زناشوئی : شنیده ام ک...
جفت گاوسر. [ ج ُ ت ِ س َ ] (اِخ ) از مزارع قم و نزدیک به شهر است ، ملکی خدام آستانه ٔ حضرت معصومه و سالی شصت خروار بذر در آن کشته میشود. خ...
جفت داشتن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انباز داشتن . شریک داشتن . نظیر و عدیل داشتن . یگانه و بی قرین نبودن : خدا را که مانند و انباز و جفت ندارد،...
جفت راندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) راندن گاوان قلبه . راندن گاوان زراعتی و شیار کردن زمین .
طاق یا جفت . [ ج ُ ] (اِ مرکب ) بازیی است . رجوع به طاق شود.
جفت گردیدن . [ ج ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) همسر گردیدن زن و مرد. زن و شوهر شدن یک زن ومرد. ازدواج . زناشوئی . || نزدیک شدن نر وماده . جفت شدن ...
سر جفت کردن . [ س َ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سرگوشی کردن . (برهان ) (آنندراج ).
جفت گیری کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آوردن نرینه و مادینه را. بهم نزدیک کردن نر و ماده را بقصد باروری . آرامش دادن حیوانی نرین...
قدم جفت کردن . [ ق َ دَ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قدم جفت نمودن ؛ مهیا برای خدمت شدن : نکرده کسی از عبید و خدم چو او جفت در راه خدمت قدم . ...