گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه واژه معنی خوش صباح خوش صباح . [ خوَش ْ/ خُش ْ ص َ ] (ص مرکب ) خوب رو. || کنایه ازاسب عربی نیکوشمایل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). خوش صحبت خوش صحبت . [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) خوش زبان . خوش کلام . شیرین بیان . شیرین زبان . || خوش معاشرت . خوش شگون خوش شگون . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ] (ص مرکب ) مبارک . میمون . خوش سیما خوش سیما. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش صورت . صاحب ملاحت . نیک رو. خوش رو. خوش شانس خوش شانس . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) (از: خوش فارسی + شانس فرانسه ) خوش بخت . خوش طالع. خوش اقبال . خوش سیرت خوش سیرت . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) خوش طینت . خوش فطرت . خوب سرشت . خوب سیرت . خوش روزی خوش روزی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش رزق . با روزی فراوان . آنکه رزق او خوب و فراوان رسد. فراخ روزی . خوش سماع خوش سماع . [خوَش ْ / خُش ْ س َ ] (ص مرکب ) آنکه موسیقی دوست دارد.آنکه آهنگ موسیقی را با اشتیاق می شنود : مشک جعد و مشک خط و مشکناف و مشکبوی خ... خوش سودا خوش سودا. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / سُو ] (ص مرکب ) خوش معامله . خوش دادو ستد. خوش حساب . || خوش تخیل . خوش پندار. خوش سلوک خوش سلوک . [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ ] (ص مرکب ) سازگار. خوش رفتار. بااخلاق . آنکه در زندگی و معاشرت بامهر است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ صفحه ۲۹ از ۵۲ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود