گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۲ ثانیه واژه معنی خوش پیکر خوش پیکر. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ / پ ِ ک َ ](ص مرکب ) خوش اندام . با پیکر خوب . با پیکر خوش . خوش ترکیب : هیئی ؛ نیکو و خوش پیکر گردیدن . (منتهی الارب... خوش تابی خوش تابی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) مقابل بدتابی . خوب تابی . نیکوتابی . نیک تابی . نکوتابی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تاب و تابیدن شود... خوش پیام خوش پیام . [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ ] (ص مرکب ) خوش پیغام . آنکه پیغام خوش دارد. نیکوپیام . حامل خبر و پیغام خوش : بهر این گفت آن رسول خوش پیام ... خوش اغور خوش اغور. [ خوَش ْ / خُش ْ اُ غُرْ ] (ص مرکب ) میمون . مبارک . خوش اغر. خوش آغال . خوش انام خوش انام . [ خُش ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقعدر جنوب باختری کوهدشت و راه خرم آباد به کوهدشت . ا... خوش آیین خوش آیین . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش نقش و نگار. خوش زینت . (یادداشت بخط مؤلف ) : کافران چون جنس سجّین آمدندسجن دنیا را خوش آیین آمد... خوش آواز خوش آواز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش صدا. خوش الحان . خوش نغمه . خوش نوا. (یادداشت مؤلف ) : و چون سخن گوید خوش سخن و خوشگوی و خوش زبان ... خوش آورد خوش آورد. [ خوَش ْ / خُش ْ وَ ] (ص مرکب ) آنکه خوب می آورد. آنکه تقدیر با او موافق است . آنکه قضا او را مفید است و هرچه او را پیش می آید نیکو... خوش آهنگ خوش آهنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ هََ ] (ص مرکب ) آنکه در نغمه های آواز تصرفات نیکو و مطبوع کند. (ناظم الاطباء). مردمان خوش آواز یا موسیقی دان . (لغت... خوش آغور خوش آغور. [ خوَش ْ / خُش ْ غُرْ ] (ص مرکب ) خوش آغر. رجوع به خوش آغال و خوش آغر و خوش اغر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ صفحه ۲۴ از ۵۲ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود