گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی خوش مروت خوش مروت . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) خوش انصاف . بامروت . || گاه بصورت کنایه به بی انصاف و بی مروت اطلاق شود. خوش مزاج خوش مزاج . [ خوَش ْ / خُش ْ م ِ ] (ص مرکب ) سالم و تندرست . که تن بیمار نیست . خوش مزاح خوش مزاح . [ خوَش ْ / خُش ْ م ِ ] (ص مرکب ) ملیح . شوخ . خوشمزه . خوش گو : سوزنی خوش طبع بادا با ملیح خوش مزاح خدمت جان ترا از جان و از دل خواس... خوش مسلک خوش مسلک . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه روش کار خود نکو داند.آنکه براه راست و روش نکو رود. خوش طریقت . خوش روش . خوش مشرب خوش مشرب . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ رَ ](ص مرکب ) آنکه حسن معاشرت دارد. خوش معاشرت . خوش صحبت و رفتار. خوش نشست و برخاست . || کسی را گویند که مذ... خوش کلام خوش کلام . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. طرف الحدیث . مقابل بدکلام : فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک د... خوش کنار خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع) : من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنا... خوش گداز خوش گداز. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (نف مرکب )آنکه به سهولت گدازد. (یادداشت مؤلف ) : در دست فراق زرگر توچون نقره ٔ خوش گداز گشتم .سیدحسن غزنوی ... خوش گریز خوش گریز. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) آسان گریز. زودگریز. (یادداشت مؤلف ) : زودخیز است و خوش گریز حشرزودزای است و زودمیر شرر.سنائی . خوش گمان خوش گمان . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) با ظن خوب . حَسَن ُالظَّن ّ. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ صفحه ۲۱ از ۵۲ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود