اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوون

نویسه گردانی: ḴWWN
خوون . [ خ َوْ وو ] (اِ) بمعنی خاب وان است و آن چیزی است که در پیش طاق ایوانها از پاره های آجر و گچ بطراحی بندند تا عمارت را از آسیب باران نگه دارد و معنی ترکیبی آن نگهبان پس افتاده چه خاب بمعنی پس افکنده و وان بمعنی نگهبان است . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سرپناه . باران گریز.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خون ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن خون . کشتن و کشتار کردن . (ناظم الاطباء). سفک . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). سفح . (دهار) : اگر ...
خون سیاوش . [ ن ِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون . (ناظم الاطباء). داروئی است سرخ رن...
خون ستردن . [ س ِ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن خون از چیزی بوقت شستن . (آنندراج ).
خون شیشه . [ ن ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون مینا. کنایه از شراب انگوری .
خون دماغ . [ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون بینی . خونی که از بینی آید.
خون فرمودن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) دستور خون گرفتن دادن طبیب . فصد خواستن . (یادداشت مؤلف ).
خون پالودن . [ دَ ] (مص مرکب ) خون فشاندن . خون دوانیدن . (یادداشت مؤلف ).
خون جوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) خون ریختن بسیار. (یادداشت مؤلف ). || بوی خون آمدن . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از فراهم آمدن مقدمات دشمن...
خون جبال .[ ن ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از لعل و یاقوت و عقیق و جز آن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خون خرابه . [ خ َ ب ِ ] (ص مرکب ) خونین کار. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.