خوون
نویسه گردانی:
ḴWWN
خوون . [ خ َوْ وو ] (اِ) بمعنی خاب وان است و آن چیزی است که در پیش طاق ایوانها از پاره های آجر و گچ بطراحی بندند تا عمارت را از آسیب باران نگه دارد و معنی ترکیبی آن نگهبان پس افتاده چه خاب بمعنی پس افکنده و وان بمعنی نگهبان است . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سرپناه . باران گریز.
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
خون نفاس . [ ن ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خونی که دروقت زائیدن از زائو خارج گردد. رجوع به نفاس شود.
دست خون . [ دَ ت ِ / دَ ] (اِ مرکب ) اصطلاح قمار در بازی نرد. داوی از داوهای نرد. بازی آخرین نرد است که کسی همه چیز را باخته باشد و دیگر چ...
دست خون . [ دَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دست خون . رجوع به دست خون شود : پار این دل خاکی را بردند به دست خون امسال همان خواهد از پار ن...
زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری ۞ علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ...
فشارخون . [ ف ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون بر جدار شریانها ...
خون فشانی . [ ف ِ ] (حامص مرکب ) عمل خون فشان . خون افشانی .
خون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . قتل کردن . خون ریختن . (از ناظم الاطباء). قتل نفس کردن . آدمی کشتن . (یادداشت مؤلف ) : شحنه بودمست ...
خون گرم . [ گ َ ] (ص مرکب ) مقابل خونسرد. رجوع به خون سرد شود. || مهربان . رؤوف . باعاطفه . بامهر. مهرورز. (یادداشت مؤلف ). || انس گیرنده ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.