خوون
نویسه گردانی:
ḴWWN
خوون . [ خ َوْ وو ] (اِ) بمعنی خاب وان است و آن چیزی است که در پیش طاق ایوانها از پاره های آجر و گچ بطراحی بندند تا عمارت را از آسیب باران نگه دارد و معنی ترکیبی آن نگهبان پس افتاده چه خاب بمعنی پس افکنده و وان بمعنی نگهبان است . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سرپناه . باران گریز.
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
خون آشام . (نف مرکب ) خونخوار. درنده . بیرحم . سخت دل . خونریز. (ناظم الاطباء). سخت سفاک : زلف بی آرام او پیرایه ٔ مهر است و ماه چشم خون آشام ...
خون آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). خونین : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مک...
خون آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) جاری شدن خون از موضعی . بیرون آمدن خون از محلی . (یادداشت مؤلف ). خون برآمدن . (آنندراج ) : ما را که جراح...
خون افشان . [ اَ ] (نف مرکب ) خون فشان . خون افشاننده : بمغز قصد سر تیغهای آینه رنگ بدیده قصد سرنیزه های خون افشان . عنصری .دیده خون افشان و ل...
خون بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بسته شدن خون . مقابل خون گشادن . (از آنندراج ) : جز خاک کوی دوست که نتوان از آن گذشت از چاک سینه بستن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مستی خون . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 3هزارگزی راه فرعی بند زهک به زابل . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
(اِ مرکب ) علم یا پرچم خون-پرچم خونین
زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری ۞ علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ...