دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ده نمک . [ دِه ْ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آبادبخش فرمهین شهرستان اراک . واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری فرمهین . دارای 1234 تن ...
ده نوش . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 11هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد. سکنه ٔ آن 347 تن . آب آن...
ده نیم . [ دَ ه ْ ] (عدد کسری ، اِ مرکب ) خمس . (ناظم الاطباء). || یک قسمت از بیست قسمت . (یادداشت مؤلف ). نیم عشر : نیک معامله و خوش دا...
ده واره . [ دِه ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کاری که همه ٔ مردم ده با هم انجام دهند چون حفر جوی و ساختن بنایی . (یادداشت مؤلف ). || وجهی که ...
ده وین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسطبخش ورامین شهرستان تهران . واقع در یک هزارگزی ورامین با 174 تن سکنه . (از فرهنگ جغراف...
ده هزار. [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) اصطلاح نرد. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.
ده نوک . [ دِه ْ ن ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن ....
زرین ده . [ زَرْ ری دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
زینت ده . [ ن َ دِه ْ ] (نف مرکب )زینت گر. زینت دهنده . که آراید و پیراید : پنهان شده روی در گلستان زینت ده گلستانم اینست . نظامی .رجوع به زی...
سبزه ده . [س َ زَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 9 هزارگزی جنوب دهدز. آب آنجا از چاه و قنات و چشمه تأمین میشود. ...