اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دین

نویسه گردانی: DYN
دین . [ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) متدین . (لسان العرب ). دیندار. پای بند به دین . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
هم دین . [ هََ ] (ص مرکب ) هم کیش . هم آیین . هم مذهب . (یادداشت مؤلف ) : قیصر جواب داد که ابرهه همدین ماست وما بر همدینان خویش سپاه نفرست...
به آئین پیشینیان در ایران اطلاق میشود.
مکه دین . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زلقی است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 568 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
نیک دین . (ص مرکب ) پاکدین . متدین به دین حق .
دین ورز. [ وَ ] (نف مرکب ) دین طلب . کسی که به کسب حقایق دین همت گمارد : خسروغازی محمود محمد سیرت شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ .فرخی .
دین وری . [ وَ ] (حامص مرکب ) دیانت . (یادداشت مؤلف ). عمل دین ور. رجوع به دین ور شود.
دین یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین . || نامی از نامهای مردان زردشتی . (یادداشت مؤلف ).
دیو دین . [ وِ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شیطان لعین است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شه دین . [ ش َ هَِ ] (اِخ ) مخفف شاه دین .کنایه از حضرت علی (ع ) است . رجوع به شاه دین شود.
قره دین . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 16 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 3 هزارگزی شمال شوسه ٔ ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.