اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذبان

نویسه گردانی: ḎBAN
ذبان . [ ذِب ْ با ] (ع اِ) ج ِ ذباب . (زمخشری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
زبان بودن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سخن گو بودن . سخن گفتن . زبان آوری کردن : زبان و گوش دادت کلک نقاش که گاهی گوش شو گاهی زبان ب...
زبان پشتو. [ زَ ن ِ پ َ / پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ لهجه ای در افغانستان و شعبه ای است از زبانهای ایرانی . پشتو یا پختو (که صورت زبان ...
زبان تاتی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ از لهجه های ایرانی موجود در شبه جزیره ٔ آب شیرین ۞ . (مقدمه ٔ برهان قاطع بقلم دکتر معین ص...
زبان چیره . [ زَ ن ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبانی که در سخن قوی باشد، بدون لکنت و تردید سخن بگوید. زبان سخن گو.
زبان دراز. [ زَ ن ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن گستاخانه و بی محابا ۞ : که عیب است در مجمع اهل رازسخنهای کوته زبان دراز. ظهوری (از ...
زبان حالت . [ زَ ن ِل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبان حال : خاقانی را زبان حالت از نا بُده ترجمان ببینم . خاقانی .رجوع به زبان حال و لسا...
زبان دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) وعده کردن و عهد کردن . (فرهنگ نظام ). کنایه از عهد و شرط کردن . (برهان قاطع). وعده و عهد و پیمان و شرط کردن ...
زبان آوران . [ زَ وَ ] (اِ مرکب ) جمع زبان آور : زبان آورانی که وقت شتاب کلیچه ربودندی از آفتاب . نظامی .زبان آوران را بتو بار نیست که با مشعله...
زبان آذری . [ زَ ن ِ ذَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ لهجه ای از فارسی قدیم که در آذربایجان متداول بوده و اکنون نیز در بعضی از قراء این ای...
زبان استی . [ زَ ن ِ اُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ یکی از لهجه های ایرانی است که در ناحیه ٔ اُست قفقاز و شامل سه لهجه ٔ فرعی است . این ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.