زخم
نویسه گردانی:
ZḴM
زخم . [ زَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت آرد: نصر گوید، زخم (با فتح زاء) جایی است در نزدیکی مکه و در این شعر که از طرفه و یا بگفته ٔ برخی از مخبل سعدی است نام آن موضع آمده . بیت این است :
لم تعتذر منها مدافع ذی
ضال و لا عقب و لا الزخم .
و بخط بعضی ازاهل فضل دیدم که زخم در بیت مذکور با فتح زاء نوشته شده بود. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
زخم نظر. [ زَ م ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) چشم زخم . نظر زدن . صدمه ٔ نگاه : ز دست رفتم و بی دیدگان نمیدانندکه زخمهای نظر بر بصیر می آ...
زرده زخم . [ زَ دَ / دِ زَ ] (اِ مرکب ) ۞ قوباء. ادرفن . ساری یاره . زرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.
اولسر پپتیک (peptic ulcer disease) به معنی نوعی آسیب خوش خیم به مخاط و زیرمخاط دستگاه گوارش میباشد . معمولاً بین ترشح اسید معده و این آسیب ارتباط وجو...
زخم ناخن . [ زَ م ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) با ناخن ریش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). ریش کردن بناخن . (بهار عجم ). || کنایه از رقو...
زخم کاری . [ زَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ضربه ٔ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است ). جراحت بزر...
زخم کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . (آنندراج ). زدن . ضربه وارد آوردن : غلامی که ویرا اقماش گفتندی ... در آمد و بر شیر ز...
زخم گران . [ زَ م ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )ضربت سخت و سنگین . بسختی زدن و نواختن : بینی آن زخم گران بر سر کوس لرزه و دل سبکی بر علم...
زخم فربه . [ زَ م ِ ف َ ب ِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زخم درشت . ضربه ٔ بزرگ . ضربه ای که اثری عمیق و نشانی نمایان از خود بر جای بگذارد. ...
زخم رسیده . [ زَرَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خسته گشته . زخمی شده . زخم یافته . مجروح . مصدوم . ضربت دیده : دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغان...