اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سال

نویسه گردانی: SAL
سال . (اِ) چوبی است در هند که از آن کشتی سازند. (رشیدی ) (انجمن آرا). هندی درختی که از چوب آن کشتی و جهاز سازند. (برهان ). نام درختی است که آن را به تازی ساج گویند و بیشتر در ملک هندوستان چوب آن را در عمارات و کشتی بکار برند و چنان آورده اند که اگر چوب آن درخت ده هزار سال در زیر زمین باشد سوده نگردد. (انجمن آرا از کشف اللغات ). چوبی گرانبها که از زنگبار افریقا آرند و در بناها بکار برند: لم ترعینی فی العالم الاسلامی ابنیة اجمل من ابنیة هذه المدینة [ یعنی سیراف ] بنیت من الاجر و خشب السال . (احسن التقاسیم مقدسی ). انها [ ای مدینة سیراف ] تضاهی فی فخامتها و رحبتها مدینة شیراز بنایاتها من خشب السال الذی یجلب من طریق البحر من افریقیة الزنجیة. (اصطخری ). بنای شهر سیراف از چوب سال است . (منتهی الارب ) :
ماه نوی کاصل وی از سال خاست
یک مه نو گشته به ده سال راست .

امیرخسرو (در وصف کشتی از رشیدی ، انجمن آرا).


|| کشتی و جهاز. (برهان ). خود کشتی و جهاز را مجازاً گویند. (انجمن آرا). بزبان یونانی کشتی را گویند.(غیاث از سراج ) (آنندراج از کشف اللغات ). || ساذج . (الفاظ الادویه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
لا سال . (اِخ ) ۞ رُبرت کاولیه ، سیور دو. جهانگرد فرانسوی . مولد روئن حدود سال 1640 و وفات 1687. وی لوئیزیان و مسیر می سی سیپی را کشف کرده ا...
لا سال . (اِخ ) ۞ فردینان . یکی از مؤسسین سوسیالسیم آلمان . مولد برسلو. مقتول در جنگ تن بتن . (1825-1864 م .).
لا سال . (اِخ ) ۞ سن ژان باپتیست دو. نام شانوان ریمس . مولد ریمس . وی مؤسس جمعیت برادران مکاتب مسیحی است . (1651-1719 م .).
نیم سال . (ص مرکب ) مرد نصف عمر. (ناظم الاطباء).مردی که به نصف عمر رسیده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 402 شود. || (اِ...
آغاز سال. چون غره به معنای آغاز است و متضادش سلخ به معنی آخر و پایان روز و ماه.
کهن سال . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص مرکب ) معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده . مقابل خردسال . (از یادداشت به خط مرحوم...
سال بین . (نف مرکب ) نوعی فال بین . (یادداشت بخط مؤلف ).
سال خرد. [ خ ُ ] (ص مرکب ) قلب خردسال . (آنندراج ) : گریان بیاد روی تو رفتم از این جهان چون طفل سال خرد که گریان بخواب شد. محمد قلی سلیم ...
سال زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )در تداول عامه ، آفت دیده : محصول سالزده ؛ آسیب دیده .
بچه سال . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) خردسال . دختر یا پسری که سنش کم باشد. زنی که هنوز بسیار جوان است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.