شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (ع اِ) شاة و بزبان عربی گوسفند را گویند وشیاة جمع آن است . (برهان قاطع). رجوع به شاة شود.
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
پور یا فور (سانسکریت: पुरुषोत्तम پوروشَتَمه، لاتین: Pōrus، یونانی، Πῶρος) شاه پادشاهی کهن پوراوا در هندوستان بود که در منطقه پنجاب کنونی در میان رودها...
شاه بنده لو. [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. دارای 416 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . در...
شاه و عروس . [ هَُ ع َ ] (اِخ ) نام دو کاخ بلندپرشکوه متعلق به متوکل عباسی و در سامراء و پنجاه ملیون درهم در مرمت آنها هزینه شده بوده ا...
شاه ولی ا. [ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) از عالمان کلام و حدیث هند بود. شبلی نعمانی می نویسد: وی بروز چهارشنبه چهارم شوال 1214 هَ . ق . در د...
شاه ولی ا. [ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) دهلوی ملقب به ابوعبداﷲ وی در سال 1180 هَ . ق . بدنیا آمد. مردی فقیه و اصولی ، محدث و مفسر و دارای ت...
شاه ولی بر. [ وَ ب َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور مرکب از 500 خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان نیمه ٔ روز و آن کنایه از آفتاب است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام حاکم سیستان ، زیرا سیستان را نیمروز نیز خوانند. (ازبرهان ) (ازآنندراج ).
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در ییلاق قریه ٔ امام و کرد سیران و قشلاق زهاب سکنی دارند. (جغرافیای سی...
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و خرما است . (از...