گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شدء نویسه گردانی: ŠDʼ شدء. [ ش َدْءْ ] (ع مص ) ۞ راندن شتران را. || خواندن یا سرائیدن شعر را. || آموختن و حاصل کردن بعضی علم ادب را. (از منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه واژه معنی برون شد برون شد. [ ب ِ / ب ُ ش ُ ] (اِ مرکب ) مخرج . محل بیرون شدن . بیرون شد : چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت به من نماید راه برون شد و انجام .سوز... شد عراقی شد عراقی . [ ش َدْ دِ ع ِ ] (اِ مرکب ) نام ومقامی است و هم صوتی که پهلوانان عراق و لوطیان به آواز بلند دردناک در عالم مستی برمیکشند و الف... آمد و شد آمد و شد. [ م َ دُ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) آمد و رفت . رفت و آمد. اختلاف . ترجرج . تردّد. تطوّح . مراوده . بیرون شد بیرون شد. [ ش ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) خروج . بیرون شدن . خارج شدن : درآمد و بیرون شد؛ خروج و دخول : زین یک نفس درآمد و بیرون شد حیا... پرآمد و شد پرآمد و شد. [ پ ُ م َ دُ ش ُ ] (ص مرکب ) که آمدن و شدن مردم آنجا بسیار باشد. که اختلاف مردمان آنجای متواتر باشد. شد و آمد کردن شد و آمد کردن . [ ش ُ دُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تردد. (زوزنی ). به نیشابور شد به نیشابور شد. به نیشابور رفت. توضیح: «شد» شخص سوم مفرد از مصدر «شدن» است که در اینجا بمعنی «رفتن» می باشد. در بخش «شدن» از لغتنامۀ دهخدا چنین م... برون شد بیرون رفت برون رفت خروجxoruj معنی ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن. ۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وص... درون شد درون روی در آمد در آمدن ورودvorud معنی ۱. به جایی درآمدن؛ داخل شدن. ۲. شروع شدن. ۳. [قدیمی] به آبشخور وارد شدن. مترادف دخول، رسید، مدخل، وصول برابر پارسی اندررفت، راهیابی، در... اودرشکو در لهجه مردم گلباف به معنی چندش بکار میرود اودرشکو شدم یعنی چندشم شد این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود