۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۶ ثانیه
روز شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) دمیدن صبح . روشن شدن صبحگاه : می نپنداشتم که روز شودتا بدیدم سحر که پایان داشت . سعدی .سخت بذوق میدهد باد ز...
زار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . رنجور شدن : شاد بودی ببانگ زیر و کنون زار و نالان شدی و زرد چو زریر. ناصرخسرو.|| بخواری و زبونی ا...
رس شدن . [ رُس س / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رست شدن . رس شدن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رس و رست و رس کردن شود.
روا شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . مَقْضی ّ شدن . برآورده شدن . نُجْح . نَجاح . (دهار). رجوع به روا و روا گشتن و روا کردن شود : صد بندگ...
راد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جوانمرد شدن . بخشنده شدن . سخا. سخاوت . (تاج المصادر بیهقی ). رادی .
غلط شدن . [ غ َ ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) نادرست شدن . خطا روی دادن : تا لبم بر لبش غلط نشودکنم اول نشان به دندانش . ظهوری (از آنندراج ).- غل...
غند شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . جمع شدن : من غند شدم ز بیم غنده چون خرس نگون فتاده دردام . ابوطاهر خاتونی .دمنه ؛ سرگین غنده ...
غور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی به فتق شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به غُر شود.
فدا شدن . [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی : موم و هیزم چون فدای نار شدذات ظلمانی ّ او انوار شد. م...
فنا شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن . فانی شدن : بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخ...