شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن هائم مصری قدسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب یاقوت حموی مؤلف معجم الادباء و معجم البلدان . رجوع به یاقوت شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یحیی بن ابی بکر التلمسانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یحیی بن فضل اﷲ عمری عروی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یحیی بن محمد کرمانی و ابن فضل اﷲ شهاب الدین ابوالعباس شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بن ابراهیم اذرعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بن عبدالدائم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بن محمدبن احمد شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بن محمدبن احمد ازهری میقاتی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بونی شود.