شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف حلبی مشهور به السمین و رجوع به احمدبن یوسف بن عبدالدائم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف سندی حصکفی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یونس حنفی مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الشبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یهود شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد براسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حجازی شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حنبلی حموی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد خفاجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد رسام حموی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد زاهد شود.