شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد معروف به زورق مغربی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد سمرقندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمد شهاب الدین بن المؤید السمرقندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد عطار شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد عینی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمد ناصر هفدهمین از ممالیک بحری از سال 742 تا 743 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به طبقات سلاطین...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد ناصر شهاب الدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) نام امیر شهاب الدین سنگان ، امیر سنگان که در برابر رکن الدین محمود شکست خورد و منهزم گردید. (تاریخ سیستان...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ادیب صابر ترمدی . رجوع به ادیب صابر شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به اسحاق خوافی شود.