شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به شاه جهان شهاب الدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب حیص بیص سعدبن محمد... رجوع به حیص بیص ... شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صائغ حکیم شهاب الدین ... شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبدالرحمن بن اسماعیل دمشقی و ابوشامة شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن لطف اﷲبن عبدالرشید الخوافی مدعو به حافظ ابرو. رجوع به حافظ ابرو شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبداﷲ فامی بنا به گفته ٔ خوندمیر معاصر و مداح سلطان عزالدین عمر میرغنی (جد پادشاهان کرت ) بوده است . ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به (شاه ...) علی ابورجاء غزنوی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به علی شهاب الدین شاه شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عمربن محمدبن نصربن قاسم سهروردی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عمر شاه شهاب الدین شود.