اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرخ

نویسه گردانی: ṢRḴ
صرخ . [ ص ُ ] (اِخ ) کوهی است بشام . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مرگ سرخ. نام مرضی کشنده، ولی خیالی، است در داستان «نقاب مرگ سرخ» («The Masque of the Red Death») بقلم نویسندۀ آمریکایی «ادگار الن پو» ( ۱۸۰۹ - ۱۸۴۹ م)...
گل سرخ . [ گ ُ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر گلی که سرخ باشد. (برهان ). || ترجمه ٔ ورد است . (آنندراج ). ورد. (الفاظ الادویه ). گل سرخ ...
سرخ زو. [ س ُ زُو ] (اِخ ) دهی از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 165 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است ....
شکر سرخ . [ ش َ ک َ رِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شکر که از نی گیرند و چون تصفیه ٔ کامل نکنند سرخ وگرنه سفید باشد. (یادداشت مؤلف ). چون ق...
کال سرخ . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه واقعدر 7هزارگزی شمال باختری رشخوار دامنه و گرمسیر است و 40 ...
کان سرخ . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 18هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو خلیل آباد به ده ...
سرخ نای . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مری . (فرهنگستان ).
سرخ فام . [ س ُ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ : بفرمود مهتر که جام آوریدبدو در می سرخ فام آورید.فردوسی .
سرخ کلا. [ س ُ ک َ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات استرابادرستاق مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 170 و 76).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۶ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.