اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرخ

نویسه گردانی: ṢRḴ
صرخ . [ ص ُ ] (اِخ ) کوهی است بشام . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سرخ پوست . [ س ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نام طایفه ای است . نژاد سرخ . یکی از نژادهای پنجگانه ٔ بشر. هندیان آمریکای شمالی . وجه تسمیه ٔ آنان بد...
سرخ باده . [ س ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) حمره و آن آماسی است از جنس طاعون . (از منتهی الارب ).
سرخ آباد. [ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بایک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . دارای 742 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات است ....
زاگ سرخ . [ گ ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را برومی قلقند گویند. (برهان قاطع). ۞ و رجوع به زاج احمر و زاج سرخ شود.
دره سرخ . [ دَرْ رَ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان . واقع در 25هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه مالرو گم...
سرخ رویی . [ س ُ ] (حامص مرکب ) روی سرخ داشتن . قرمزی چهره داشتن : امروز سرخ رویی من دانی از چه خاست زآن کآتش نیاز دمیدم به صبحگاه . خاق...
سرخ خنگ . [ س ُ خ ِ ] (اِ مرکب ) اشهب . اشقر. (مهذب الاسماء). صفت اسب است .
سرخ شدن . [ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن . (یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن . (غیاث ) (آنندراج ). خشمگین شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص ...
سرخ بید. [ س ُ ] (اِ مرکب ) ۞ نوعی از درخت بید است . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از هفده بید است . (غیاث ) (شرفنامه ). بعضی گویند بید موله است ...
صلیب سرخ . [ ص َ ب ِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به صلیب احمر شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.