ضدن
نویسه گردانی:
ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
زغند زدن . [ زَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن را گویند. (برهان ). فریاد زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
رنگ زدن . [ رَ زَ دَ] (مص مرکب ) رنگ بستن . (آنندراج ) (بهار عجم ). رنگ کردن . رنگین کردن . رجوع به رنگ کردن شود : چون قضا رنگ حادثات زندن...
رقص زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رقص کردن . رقصیدن : هین بزن دستی که آن شاهد رسدهان بزن رقصی که لاله می رود.مولوی (از آنندراج ).
رده زدن . [ رَ دَ / دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) صف کشیدن . به صف ایستادن . صف زدن : نگه کرد کیخسرو از پشت پیل رده آن سپه را زده بر دو میل . فرد...
ریق زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ریدن . (آنندراج ). تغوط. ریستن . (یادداشت مؤلف ) : خویش را آلوده ٔ مردار دنیا چون کنم من که کون همتم ریقی بر...
زاغ زدن . [زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به زاغ سیاه چوب زدن شود.
زانو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر زانو نشستن . (فرهنگ نظام ). || طوری نیم خیز بودن که زانوها بر زمین باشد. (فرهنگ نظام ).- زانو زدن در برا...
سوت زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) صفیر برآوردن . هشتک زدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
سنگ زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سنگ انداختن . چیزی را با سنگ زدن : سنگی زده ست پیری بر طاس عمر توکآن را بهیچ روی نیارد کس التیام . ناص...
سکه زدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : زدند سکه پس آنگه بدولت دارابسی گرفت ا...