ضدن
نویسه گردانی:
ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۱ ثانیه
سرپا زدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) پشت پا زدن . (غیاث ) (آنندراج ) : آثار قیامت نگری بی رخ دوزخ گر حسن زند بر کف خاکی سرپایی . واله هروی...
سرما زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به عضوی یا میوه ای آفت رسیدن بسبب سرمای سخت . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سرنا زدن . [س ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) در سرنا دمیدن . سرنا را به صدا درآوردن : راست بیا راست برو ماست بخور سرنا بزن .- سرنا زدن شکم ؛ قراقر کردن ...
ساغر زدن . [ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (آنندراج ). ساغر کشیدن . ساغر خوردن . ساغر نوشیدن . بکار آب بودن . جام پیمودن و نوشیدن و خوردن ...
سحور زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سحوری زدن : اولاً وقت سحر زن این سحورنیمشب نبود گه این شر و شور. مولوی .من هم از بهر خداوند غفورمیزنم ...
زنگ زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) زنگار گرفتن فلز و آیینه و جز آنها. اکسیده شدن . (فرهنگ فارسی معین ). فراهم آمدن چرک و زنگ و زنگار در فلزا...
خیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخم زدن . شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).
خنجر زدن . [ خ َ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با خنجر زخم زدن . خنجربه چیزی فروکردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : دست و ساعد می کشد درویش راتا نپنداری که...
خشت زدن . [ خ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) پاره ٔ گل در قالب خشت زنی قرار دادن وبشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بن...
خشک زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) مبهوت شدن . حیرت بسیارکردن که دیگر عملی از آدم ساخته نباشد. چون : فلانی در برخورد با فلان کس خشکش زد. ...