اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
تپق زدن . [ ت ُ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) داعی الاسلام در ذیل «تپق » آرد: بند شدن سر سم چهارپا بزمین هنگام رفتن بطوری که نزدیک به افتادن شو...
تخت زدن .[ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تخت گستردن . (آنندراج ). نصب کردن تخت . تخت را برپا داشتن نشستن را : فرش انداختند و تخت زدندراه صبرم زدند...
تبق زدن . [ ت ُ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) خوردن قسمت داخلی مُچ پاها بیکدیگر. || پیچیدن پای از خرده گاه . || صاحب آنندراج بنقل بهار عجم ای...
پیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیش کردن . ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد....
تمغا زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به اصطلاح ارباب دفاتر ایران دریدن گوشه ٔ فرد را گویند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : تأثیر، مگو از نظر افتاده ٔ ...
تسخر زدن . [ ت َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب )ریشخند زدن . استهزاء کردن . تمسخر کردن : پر ز سر تا پای ، زشتی وگناه تسخر و خنبک زدن بر اهل راه . مولوی ....
تشت زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ...
تیپا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با نوک پا ضربه زدن . تک پا زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زفکنه زدن . اردنگ زدن . زه کونی زدن . شلخته زدن . سرچنگ...
تنه زدن . [ ت َ ن َ /ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خود را به کسی زدن . (ناظم الاطباء). با قسمتی از بالای تن ، به تن دیگری زدن . با جزئی از تن بر ...
توپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپ انداختن . (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ . تیر انداختن با توپ . توپ درکردن . || به اصطلاح قماربازی ، بر ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.