اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۹ ثانیه
لپر زدن . [ ل َپ ْ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لب پَر زدن . با موج خرد در آوندی یا حوضی آب به دفعات بیرون ریختن . رجوع به لب پر زدن شود.
لت زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن .
لگد زدن . [ ل َ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) جفتک انداختن . آلیز انداختن . اسکیزه کردن . اسکیز کردن . آلیز زدن . اسکیزیدن . رعص . ضراح . ضرح . لیز. (منته...
لم زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکشیدن و خوابیدن به فراغت . (برهان ). خفتن به آسایش .
لم زدن . [ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بودن و در آنجا جنبیدن مانند کرم و خاکشی در آب گندیده . وول زدن (در تداول مردم تهران ).
خار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فروبردن چیزی نوک تیز در تن یا جای دیگر. نخس . (بحر الجواهر). نخس معنیش قریب بمعنی دَخز است جز آنکه حالتی ا...
چپ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گمان میکنم بمعنی سیلی و تپانچه زدن باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در چپ زدن خرد شوی راست دانی چپ خ...
چتر زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چتر بر سر زدن . چتر بر سر نهادن . چتر برسر کشیدن . چتر در سر کشیدن . (آنندراج ) : سبوکشان همه در بندگیش بسته ک...
چک زدن . [ چ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) چنپاتمه زدن . چندک زدن . بچک نشستن . برسردو پای نشستن : چو آنجا رسی زن در آن آب چک که گرددنمک از گذارش ...
چک زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیده زدن . سیلی زدن . تپانچه زدن . صَفع.ذَح ّ. با کف دست ضربه ٔ سخت به صورت کسی نواختن . و رجوع به چک ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۸۷ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.