اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
وق زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) وق وق کردن . وغ وغ کردن . عوعو کردن . || تعبیری به طنز و استهزا از داد و فریاد کردن .
نم زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی . (یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن : ...
نوا زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرائی کردن . تغنی کردن . آهنگ نواختن . نوازندگی کردن : تا چون هزاردستان بر گل نوا زندقمری چو عاشقان ...
نی زدن . [ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نی نواختن . با دمیدن در نای آهنگهانواختن . رجوع به نی به معنی مزمار شود : آن یکی نائی که نی خوش...
می زدن . [ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب )شراب خوردن . می خواری کردن . باده خوردن : با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل خود کیست شحنه چون می با ...
مهر زدن . [ م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ممهور ساختن . مهر کردن .
لک زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقطه یا نقطه نقطه رنگ رسیدگی در انگور و خرما و جز آن پدید آمدن ، و عرب لک زدن خرما را توکیت گوید. رسیدن و...
مار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن مار کسی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گزیدن مار کسی را. نیش زدن مار.
مس زدن . [ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طشت و سینی مسی گاه گرفتن ماه یا خورشید، چه گروهی از عوام را عقیدت این بود که گرفتن آفتاب یا ماه...
نظر زدن . [ ن َ ظَ زَ دَ] (مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . نظر کردن . چشم زخم زدن . به چشم بد کردن . (یادداشت مؤلف ). ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.