اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عشق

نویسه گردانی: ʽŠQ
عشق . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) عشق آوردن و چیره گردیدن دوستی بر کسی . (از منتهی الارب ). عاشق شدن . (المصادر زوزنی ). نیک شگفت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). تعلق قلب به کسی . (از اقرب الموارد). || چسبیدن . (از منتهی الارب ). التصاق به چیزی . (از اقرب الموارد). عِشق . مَعشَق . و رجوع به عشق و معشق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 214 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فره...
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی ، در کنار راه آهن ، کرسی ترکمنستان . این ش...
عشق آمیز. [ ع ِ ] (ن مف ) آمیخته به عشق : در اثنای رقعه کلمات دلاویز و سخنان عشق آمیز درج کرد. (سندبادنامه ص 103).
عشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندان...
عشق باره . [ ع ِ رَ / رِ ](ص مرکب ) کسی که عشق را دوست دارد. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). عشق پرداز. (از آنندراج ) : دلی که عشق نبازد ز ...
عشق بازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی . غَزَل . (منتهی الارب ). عشق ورزی . معاشقه . مغازله . تصابی . مهرورزی : عشقبازی کن و سیکی خو...
عشق پاک . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ) عشقی که آلوده به خواهشهای جسمانی نباشد. عشق افلاطونی . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاکبازی . رجوع به عشق ...
عشق خدا. [ ع ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلاسفه ومتصوفه ، عشق به حق تعالی است . (فرهنگ فارسی معین ).
عشق زدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح رنود، به منزله ٔ سلام گفتن بود که گاه بمعنی مشهور آید که فعل شرعی است و گاه بجای الوداع ا...
عشق سنجی . [ ع ِ س َ ] (حامص مرکب ) سنجش و قیاس شیفتگی و دلدادگی : مرا در عشق سنجی با برهمن سزد زین غم اگر زنار بندم .صائب (ازآنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سید همت الله طاهری اطاقسرا
۱۳۹۳/۰۱/۱۶ Iran
0
2

عشق: واژه ای عربی که در فارسی سره به آن گره می گویند ودر کردستان و مازندران هنوز کاربرد دارد. در مازندران من ته گره یعنی عاشقتم. و در کردستان نیز به همین منوال . بنا بر این اینکه واژه عشق در فارسی معادل ندارد اشتباه است.

رستاقی
۱۳۹۶/۱۰/۱۸
0
0

باسلام .از زحمات شما سپاسگزارم .تحقیقات شما بسیار برایم مفید بود .باتشکر

حیاتی
۱۳۹۶/۱۲/۰۷
0
0

سلام استاد .میشه لطفا بفرمایید اینکه فرمودید در کردستان ومازندران گره کاربرد دارد ،دقیقا در کدوم منطقه بکار برده میشه میخاستم نام اون منطقه رو بدونم تا بتونم سفری داشته باشم .از زحمات شما خیلی تشکر میکنم .این زیبا ترین واژه ای هست که میشه در موردش بحث
کرد چون دلیل زندگی هر کسی و هدف از آفرینش انسان همینه و من خیلی دوست دارم بدونم در گذشته های دور این موضوع چطور بوده .خاهش میکنم شما که توی این زمینه تحقیق کردین بیشتر توضیح بدین .متشکرم


فرهاد عمادی
۱۳۹۶/۰۳/۳۰
0
1

سلام معادل برای این واژه فراوان است ولی کاربردی نیست والان کسی در مازندران نمی کوید من به تو گره دارم. 6

حیاتی
۱۳۹۶/۱۲/۰۹
0
0

سلام آقای عمادی .باتشکر ازشما .من هم در این زمینه تحقیق کردم و دقیقا فرمایش استاد طاهری روتایید میکنم .



برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.