اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عشق

نویسه گردانی: ʽŠQ
عشق . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) عشق آوردن و چیره گردیدن دوستی بر کسی . (از منتهی الارب ). عاشق شدن . (المصادر زوزنی ). نیک شگفت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). تعلق قلب به کسی . (از اقرب الموارد). || چسبیدن . (از منتهی الارب ). التصاق به چیزی . (از اقرب الموارد). عِشق . مَعشَق . و رجوع به عشق و معشق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عشق رسانیدن . [ ع ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) سلام رسانیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به عشق و عشق زدن و عشق گفتن شود.
عشق آباد کهنه . [ ع ِدِ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 106 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات...
بسوزد پدر عشق. نفرین گونه ای که عاشق ناکام یا افتاده از پا در فراق معشوق و بیان فلاکت ناشی از یأس و حرمان خویش یا توجیه منکراتی که مرتکب می شود ادا می...
عشق افلاطونی . [ ع ِ ق ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) اشاره به عقیده ٔ افلاطون است که گوید: روح انسان در عالم مجردات قبل ...
عشق آباد خدابخش . [ ع ِ دِ خ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 231 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات...
عاشق . [ ش ِ ] (ع ص ) عشق آرنده . ج ، عُشّاق . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). آنکه در دوستی کسی یا چیزی به نهایت رسیده باشد. دل ش...
عاشق . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در هشت هزارو پانصدگزی شمال باختر سلوانا و چهارهزارو پانصدگزی با...
اشق . [ اَ ش َق ق ] (ع ص ) اسب که در دویدن چپاراست رود. || یا اسب گشاده دست و پا. || اسب دراز. مؤنث : شَقّاء.ج ، شُق ّ. || زن فراخ ف...
اشق . [ اَ ش َق ق ] (ع ن تف ) دشوارتر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (غیاث ). احمز. شاق تر: و لعذاب الآخرة اَشَق ﱡ. (قرآن 34/13).
اشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) ۞ (معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را ناف...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سید همت الله طاهری اطاقسرا
۱۳۹۳/۰۱/۱۶ Iran
0
2

عشق: واژه ای عربی که در فارسی سره به آن گره می گویند ودر کردستان و مازندران هنوز کاربرد دارد. در مازندران من ته گره یعنی عاشقتم. و در کردستان نیز به همین منوال . بنا بر این اینکه واژه عشق در فارسی معادل ندارد اشتباه است.

رستاقی
۱۳۹۶/۱۰/۱۸
0
0

باسلام .از زحمات شما سپاسگزارم .تحقیقات شما بسیار برایم مفید بود .باتشکر

حیاتی
۱۳۹۶/۱۲/۰۷
0
0

سلام استاد .میشه لطفا بفرمایید اینکه فرمودید در کردستان ومازندران گره کاربرد دارد ،دقیقا در کدوم منطقه بکار برده میشه میخاستم نام اون منطقه رو بدونم تا بتونم سفری داشته باشم .از زحمات شما خیلی تشکر میکنم .این زیبا ترین واژه ای هست که میشه در موردش بحث
کرد چون دلیل زندگی هر کسی و هدف از آفرینش انسان همینه و من خیلی دوست دارم بدونم در گذشته های دور این موضوع چطور بوده .خاهش میکنم شما که توی این زمینه تحقیق کردین بیشتر توضیح بدین .متشکرم


فرهاد عمادی
۱۳۹۶/۰۳/۳۰
0
1

سلام معادل برای این واژه فراوان است ولی کاربردی نیست والان کسی در مازندران نمی کوید من به تو گره دارم. 6

حیاتی
۱۳۹۶/۱۲/۰۹
0
0

سلام آقای عمادی .باتشکر ازشما .من هم در این زمینه تحقیق کردم و دقیقا فرمایش استاد طاهری روتایید میکنم .



برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.