عفرین
نویسه گردانی:
ʽFRYN
عفرین . [ ع ِ ف ِرْ ری ] (ع ص ، اِ) شیر ماده ٔ درشت خلقت . || لیث عفرین ؛ شیر بیشه و بیشه شیر. (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || جانورکی است که در خاک نرم بن دیوار می باشد، یا جانورکی است مانند کربسه و بر سوار پیش آید و به دنب می زند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گوش خزک . (یادداشت دهخدا). || مرد تمام اندام ضابط توانا. (منتهی الارب ). مرد کامل ضابط قوی . (از اقرب الموارد). || زیرک و رسا و بغایت رساننده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). نافذ در کارها و مبالغه کننده در آن با زیرکی . || هر ضابط قوی . || مرد کامل پنجاه ساله . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). مأسده و جای شیرناکی است ، و یا شهری است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
جانبخش ، نزدیک آورنده روح و جان ، آفریننده مهر و نزدیکی...
معنی آفرین . [ م َ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ معنی . مبدع معنی . آنکه معانی بکر و عالی ابداع کند : شرق و غرب اتفاق کرد بر آنک مبدع و معنی آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سخن آفرین . [ س ُ خ َ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از شاعر کامل سخن . (آنندراج ).
فیل آفرین . [ فی ف َ ] (نف مرکب ) فیل آفریننده . پیل آفرین . (فرهنگ فارسی معین ). آفریننده و خالق فیل . خداوند. آفریدگار. که موجودات عظیم و ن...
پیل آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ پیل . خالق فیل . باری تعالی : یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل اندر حریم کعبه ٔ پیل آفرین گریخت .خاقانی...
جان آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) روان آفرین . خالق روح . (ناظم الاطباء). آفریننده ٔ جان . (آنندراج ). خالق . آفریدگار. خدا : یکی گنج بخشید بر هر کسی بجا...
آفرین خوان . [ ف َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آفرین گوی : بجان آمدند آن سپاه مهان شدند آفرین خوان بشاه جهان . فردوسی .بر آن راه و رسم آفرین خوان ...
گیتی آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ جهان . خالق جهان و گیتی . از صفات ایزدی است . (بهار عجم ) (آنندراج ). خداوند. پروردگار. آفریدگار : اما...