گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه واژه معنی ام القری ام القری . [ اُم ْ مُل ْ ق ُ را ] (اِخ ) مکه . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مکه را ام القری خوانند زیرا گوینداصل زمین آنجاست . بقیه ٔ زمین ... ام القصب ام القصب . [ اُم ْ مُل ْ ق َ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازجزیره ٔ صلبوخ شهرستان آبادان . رجوع به نعیمه شود. ام ابیها ام ابیها. [ اُم ْ م ُ اَ ] (اِخ ) دختر موسی بن جعفر (ع ) بود. (از ریحانة الادب ج 6 ص 208). ام ابیها ام ابیها. [ اُم ْ م ُ اَ ] (اِخ ) دختر جعفر یا عبداﷲبن جعفربن ابی طالب . از محدثان بود و از پدر خود روایت حدیث کرده است . رجوع به ریحانة الادب ... ام احراد ام احراد. [ اُم ْ م ُ اَ ] (اِخ ) نام چاهی در مکه نزد باب البصریین .(از معجم البلدان ) (المرصع). رجوع به المرصع شود. ام ادراص ام ادراص . [ اُم ْ م ُ اَ ] (ع اِ مرکب ) سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلا. بلیه . (اقرب الموارد): وقعوافی ام ادراص ؛ در مهلکه افتادند. ... ام ارؤل ام ارؤل . [ اُ م م ِ اَ ؤُ ] (ع اِ مرکب ) شتر مرغ . (از المرصع). و رجوع به ام رئال شود. ام البشر ام البشر. [ اُم ْ مُل ْ ب َ ش َ ] (اِخ ) حواء. مادر آدمیان . ام البیت ام البیت . [ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زن خانه . کدبانو. (از المرصع). ام البیض ام البیض .[ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شتر مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشخوار. نعامة. ظلیم . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ صفحه ۵۵ از ۷۴ ۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود