غزال
نویسه گردانی:
ḠZʼL
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) اندلسی (156 - 250 هَ .ق . =773 - 864م .) یحیی بن حکم ، معروف به غزال . شاعری خوشگو از اهل اندلس بود. در شعر جدی و فکاهی مهارت داشت . از مقربان امراء و پادشاهان اندلس به شمار میرفت . دیوان شعری دارد که برگزیده هایی از آن در «بغیة الملتمس » آمده است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1146). و در اعلام المنجد آمده است : غزال را به سبب خوبرویی به این اسم ملقب کرده اند و عبدالرحمن ثانی (822 - 855 م .) او را به نزد پادشاه نرمان و دانمارک فرستاد و او از سفر خود با موفقیت بازگشت و پس از آن قصیده ای در فتح اندلس سرود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) (بحرالَ ...) یکی از شعب نیل ابیض است که بر ساحل چپ آن قرار دارد. (از اعلام المنجد).
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ کَژال Kajal برداشته معرب نموده و ساخته اند : الغزال .. از آنجا که غزال و آهو ن...
قرن غزال . [ ق َ ن ُ غ َ ] (اِخ ) نام گردنه ای است معروف . (معجم البلدان ).
غزال چشم . [ غ َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشم وی به چشم غزال ماند : غزال چشم نگاری که بر شکار دلم شده ست چیره تر از شیر بر شکار غزال . سو...
ابن غزال . [ اِ ن ُ غ َزْ زا ] (اِخ ) ابراهیم صالحی . از ادبا و شعرای شام .مولد او به سال 1008 هَ .ق . و وفات در 1088 است .
چشم غزال . [ چ َ / چ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ لبالب از شراب . (ناظم الاطباء). کنایه از جام پرشراب .
شاخ غزال . [ خ ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کمان تیراندازی . (برهان قاطع). || کنایه از هلال . (آنندراج ) : در حدود باختر آهوی دشت...
علی غزال . [ ع َ ی ِ غ َزْ زا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن غزال نیشابوری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن ، و علی (ابن احمد...) شود.
کعب غزال . [ک َ ب ِ غ َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکر پنیر. آب نبات . زبان بره . (یادداشت مؤلف ). نوعی از شکر پاره . (ناظم الاطباء). کعب الغزا...
غزال کعبه . [ غ َ ل ِ ک َ ب َ ] (اِخ ) در کتب سیر مسطور است که در زمان جاهلیت آهوبره ٔ طلا در چاه زمزم یافتند، و از آنجا در کعبه آویختند، چون...