غلام
نویسه گردانی:
ḠLAM
غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) نام یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن هستند. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100 شود.
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غلام نقشبند. [ غ ُ م ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) ابن عطأاﷲ لکهنوی هندی حنفی . او راست تفسیر بعض سور قرآن ، شرح الخزرجیةفی العروض ، فرقان الانوار فی الت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غلام قره واش . [ غ ُ ق َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) از اتباع است ، مرکب از غلام به معنی عبد + قره واش ترکی به معنی کنیز سیاه .
غلام الابهری . [ غ ُ مُل ْ اَ هََ ] (اِخ ) رجوع به ابوجعفربن محمدبن عبداﷲ الابهری شود.
غلام الراشدی . [ غ ُ م ُرْ را ش ِ ] (اِخ ) وی به قول صاحب «اخبار الراضی » از طرف ابن رائق حاکم حمص و اعمال آن گردید (323 هَ . ق .). رجوع ...
غلام پیشخدمت . [ غ ُ م ِ خ ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیشخدمت نابالغ. پسر نابالغ از شاهزادگان یا رجال درباری که در اندرون خدمت شاه کردی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غلامحسین مصاحب (زاده ۱۲۸۹ تهران - درگذشتهٔ ۲۱ مهر ۱۳۵۸) ریاضیدان و دانشنامهنویس ایرانی بود. به سبب کوششهای او در راه ترویج ریاضیات جدید در ایران و...
غلام موزرموئی . [ غ ُ ؟ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به اورک شود.
لاور رئیس غلام . [ وَ رِ رَ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔبخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در هجده هزارگزی جنوب خاوری خورموج و دامنه ٔ خاو...