غول
نویسه گردانی:
ḠWL
غول . [ غ َ ] (اِخ ) نام کوهی . (منتهی الارب ). در شعر لبید که گوید :
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تأبد غولها فرجامها.
غول و رجام را دو کوه دانسته اند. (از معجم البلدان ). || و بعضی گویند: غول آبی معروف متعلق به ضباب در درون طنحفه است که نخل دارد. اصمعی بنقل از عامری آرد: غول وخصافة هر دو از آن ضباب اند. اما غول وادیی است در کوهی که آن را «انسان » نامند، و انسان آبی در پایین کوه و این کوه به همان نام خوانده شده است ، در وادی غول درختان خرما و چشمه هاست ، و اما خصافة آبی از آن «ضباب » است و درختان خرمای بسیار دارد. در کتاب اصمعی آمده : غول کوهی است متعلق به «ضباب » که برابر آبی قرار دارد و این کوه را هضب غول نامند و در غول جنگی روی داد، و در آن «ضبه » بر بنی کلاب پیروز شدند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
قول و غزل . [ ق َ / قُو ل ُ غ َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قول شود.
قول استیر. [ ق ُ ؟] (اِخ ) دهی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، ماذو...
قول و قرار. [ ق َ / قُو ل ُ ق َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عهد و پیمان . رجوع به قول شود.
قول منجم بین علم تنجیم و علم هیئت ، و منجّم و هَیَوی (و به قول عربهای امروزی:فلکی) فرق است و نباید آنچه را در مذمّت تنجیم و منجّّم در احادیث شریفه دی...
قول کاسه گر. [ ق َ / قُو ل ِ س َ / س ِ گ َ ] (اِ مرکب ) نام قولی است از قولهای موسیقی ، یعنی تصنیفی است . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به قول و ...
خلف قول کردن . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدقولی کردن . به قول و قرار خود وفا نکردن . تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن . (یادداشت...
قول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.