کوح
نویسه گردانی:
KWḤ
کوح . [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در کارزار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن با کسی و غلبه یافتن بر او. (ازاقرب الموارد). || فروبردن در آب یا در خاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
کوه شهری . [ ش َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش کهنوج که در شهرستان جیرفت واقع است و از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است . مرکز دهستان ق...
کوه سفید. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 377 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
کوه سفید. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یخاب که در بخش طبس شهرستان فردوس واقع است و 207 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کوه سفید. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قمرود که در بخش مرکزی شهرستان قم واقع است . 200 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ گائنی هستند. (از فرهنگ ج...
کوه قاف . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به قاف شود.
کوه گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . گذرنده از کوه : گذاره برد سپه را ز ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گذار.فرخی .
پائین کوه . (اِخ ) ناحیتی است به شمال اردلان .
بادله کوه . [ دِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه سورتجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 36هزارگزی خاور کیاسرقرار دارد. منطقه ای است ...
پوزه کوه . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بک...
استره کوه . [اَ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از کوههای سدن رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126 بخش انگلیسی ).