کوح
نویسه گردانی:
KWḤ
کوح . [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در کارزار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن با کسی و غلبه یافتن بر او. (ازاقرب الموارد). || فروبردن در آب یا در خاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
جدغل کوه . [ ] (اِخ ) آب شاش از این کوه سرچشمه میگیرد و به آب خوشاب و نهر اوش پیوسته به فرغانه و اوزگند و مارغنان رسد ... (از نزهةالقلوب...
حسنی کوه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان . 57هزارگزی جنوب رودسر، شش هزارگزی شوئیل . سکنه ...
چلان کوه . [ چ َ ] (اِخ ) نام کوهی است در ملک یمن . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) : بکوهی بر شد از تشویش انبوه ۞ که خوانندش در آن کشو...
خاره کوه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوهی که از جنس سنگ خاره باشد. || کنایه از محکمی و صلابت است : پس و پیش را کرد چون خاره کوه برانگیخت ...
خانه کوه . [ ن ِ ] (اِخ ) نام کاروانسرایی است . رجوع به کاروانسرای خانه کوه شود.
خرمن کوه . [ خ ِ / خ َ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است که کوههای احمری از سمت جنوب به سیاه کوه و این کوه متصل است و از کوههای منطقه ٔ فارس ...
خرونق کوه . [ خ ُ ن َ ] (اِخ ) نام کوهی است در جنوب خرونق از نواحی یزد. (یادداشت بخط مؤلف ).
زواره کوه . [ زَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوه برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبر مطبق را گویند وآن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است ، مانند کوه . (برهان ) (آنندراج )...
کوه بنیاد. [ ب ُ ] (ص مرکب ) عظیم الجثه و بزرگ و استوار چون کوه : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ،... ابرنهاد، کوه بنیاد...