اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوح

نویسه گردانی: KWḤ
کوح . [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در کارزار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن با کسی و غلبه یافتن بر او. (ازاقرب الموارد). || فروبردن در آب یا در خاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
صالح کوه . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان ، 12000گزی جنوب سیاهکل سر راه عمومی سیاهکل به دیلمان ....
سیاه کوه . (اِخ ) نام کوهی است کشیده در میانه ٔ ری و اصفهان و بیشتر دزدان در آن براه زنی پردازند. (آنندراج ) (انجمن آرا).
شاه کوه .(اِ مرکب ) کوه بزرگ . بزرگترین و مرتفعترین کوهها.- امثال :پشتش بشاه کوه است ؛ پشتیبانی قوی داشتن . (یادداشت مؤلف ).
شاه کوه . (اِخ ) نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است .(جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27). || ...
شاه کوه . (اِخ ) نام دو ده از دیههای واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند. (رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص ...
شاه کوه . (اِخ ) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان . دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و ذرت است . (از ...
شاه کوه . (اِخ ) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
کوه پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). یک لخت از کوه . (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه . حصه ا...
کوه پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) هر چیز کلان مانند کوه . (ناظم الاطباء). هر چیز کلان و درشت مانند کوه . (از فرهنگ فارسی معین ) : بر سمند ک...
کوه توان . [ ت َ ] (ص مرکب ) دارای قوت و قدرت کوه . پرزور. (از فرهنگ فارسی معین ) : مرکبان کوه توان بر مثال کشتیهای گران در آن دریا سیاحت...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.