اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گاو

نویسه گردانی: GAW
گاو. (اِخ ) ۞ نامی است که در جبال برانس (پیرنه ) بچندین مسیل داده شده است . از آن جمله : گاودُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گاو دوشا. [ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو شیرده . گاوی که بسیار شیر دهد : گاو دوشای عمر او ندهدزین پس از خشکسال حادثه شیر. انوری .گاو دوشای...
گاو عصار. [ وِ ع َ ص ْ صا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که چشم او را بندند و همیشه در یکجا دور زند. (مثل ...) در مورد کسی گفته شود که کار بی...
گاو عنبر. [ وِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پستاندار عظیم الجثه ٔ دریائی شبیه به وال که در دریا میماند. گویند عنبر فضله ٔ او است . (از آ...
گاو زادن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از میراث و نفع یافتن . (برهان ). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع...
گاو زاده . [ وِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که زاییده است . || مجازاً، گنج بی رنج ، غنیمت بارده ، نان پخته : در دخل هر شحنه و م...
گاو دیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نوعی از نان معروف . (آنندراج ).
گاو زرین . [ وِ زَ / زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از طلا سازند. خم شراب : چند خواهی ز آهوی سیمین گاو زرین که میخورد ...
گاو زمین . [ وِ زَ ] (اِخ ) گاوی که زمین بر پشت او است و آن گاو بر پشت ماهی است . (غیاث ) (آنندراج ). در اساطیر آورده اند که زمین بر دو شاخ ...
گاو سامری . [ وِ م ِ ] (اِخ )گاوی بود که سامری زرگر از طلا ساخته بود. (برهان ). در ادبیات اسلامی سامری نام مردی است از بنی اسرائیل که قوم ...
گاو راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) شیار کردن : قعقعة؛ گاو راندن .(منتهی الارب ) : هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند. ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۲ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.