اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گزند

نویسه گردانی: GZND
گزند. [ گ َ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمن بخش میرجاوه ٔشهرستان زاهدان ، واقع در 43000گزی جنوب باختری میرجاوه و 6000گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گزند. [ گ َ زَ ] (اِ) پهلوی ویزند ۞ (حیف ، غصه ، غم ) پارسی جدید گوزند، گزند ۞ (شکل جنوب غربی ) بزندی ۞ (شکل شمال غربی ) ایرانی باستان ...
گزند. [ گ َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 14هزارگزی شمال طبس ...
بی گزند. [ گ َ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گزند) بی آسیب . (ناظم الاطباء). سالم . سلیم . صحیح . تندرست . (یادداشت مؤلف ). بی زیان . بی ضرر. بی مضرت ...
گزند کردن . [ گ َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رساندن . ضرر زدن . ضور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ضیر. (دهار) (منتهی الارب ). ضر. (منتهی الارب )...
گزند آمدن . [ گ َ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بگزند رسیدن . گزند دیدن . آسیب دیدن : گزند آیدم زین جفاپیشه مردکند بر من از خشم و کین روی زرد. فردو...
گزند جستن . [ گ َزَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) در پی گزند بودن . در پی آزار برآمدن . آسیب دیگران خواستن . آزار جستن : به گیتی هرآنکس که جوید گزندچو...
گزند دیدن . [ گ َ زَ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب دیدن . رنج دیدن . صدمه دیدن : چنان دان تو ای شهریار بلندکه از بد نبیند کسی جز گزند. فردوسی .بدل...
گزند خوردن . [ گ َ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گزندرسیده شدن . (آنندراج ). صدمه دیدن . آسیب دیدن : به زیر شاخ گل افعی گزیده بلبل رانواگر...
گزند آوردن . [ گ َ زَ وَ دَ ] (مص مرکب )صدمه رساندن . آسیب آوردن . آزار رساندن : گر درم داری گزند آرد بدین بفکن او را گرم و درویشی گزین . رودک...
گزند یافتن . [ گ َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) آسیب دیدن . زیان دیدن : به یک تاجور تخت باشد بلندچو افزون شود ملک یابد گزند.رجوع به گزند شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.