مرثیه گوئی . [ م َ ی َ / ی ِ ](حامص مرکب ) عمل مرثیه گوی . رجوع به مرثیه گوی شود.
قانون گوئی . (حامص مرکب ) شغل و عمل شخص قانون گو. (ناظم الاطباء).
حراره گوئی . [ ح َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) ترانه سازی . تصنیف گوئی .
نافرجام گوئی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل نافرجام گو. بیهوده گویی . رجوع به نافرجام گو شود.
ناسنجیده گوئی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل ناسنجیده گو. پریشان گوئی .
ندانمگویی، لاادریگری، یا مسلک لاادریه، دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستی برخی ادّعاها بطور ویژه ادّعاهای مربوط به امور فراطبیعی مانند اله...
تهافتالفلاسفه یا تهافةالفلاسفه که ترجمه فارسی آن را میتوان تناقض گوییهای فیلسوفان دانست، عنوان کتابی است از ابوحامد محمد غزالی، دانشمند، فقیه، و مت...
گویی /guyi/ معنی پنداری؛ مانند اینکه: ◻︎ سیب گویی وداع یاران کرد / روی از این نیمه سرخ و زآن سو زرد (سعدی: ۱۴۲). فرهنگ فارسی عمید. //////////////////...
گویی . (ص نسبی ) منسوب به گوی . به شکل گوی . چون گوی . از گوی ، یعنی مدور. مانند گوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). گرد. (ناظم الاطباء). کروی : س...
رک گویی . [ رُ ] (حامص مرکب ) صراحت لهجه . بی پرده و صریح گفتاری . رک گفتن . صدع . (یادداشت مؤلف ).